مقدمه بوف كور صادق هدايت

در زندگي زخم هايي هست كه مثل خوره روح را آهسته در انزوا مي خورد و مي تراشد. اين دردها را نمي شود به كسي اظهار كرد، چون عموما عادت دارند كه اين دردهاي باورنكردني را جزو اتفاقات و پيشامدهاي نادر و عجيب بشمارند. و اگر كسي بگويد يا بنويسد، مردم بر سبيل عقايد جاري و عقايد خودشان سعي مي كنند آن را با لبخند شكاك و تمسخرآميز تلقي بكنند: زيرا بشر هنوز چاره و دوايي برايش پيدا نكرده و تنها داروي آن فراموشي به توسط شراب و خواب مصنوعي به وسيله افيون و مواد مخدره است. ولي افسوس كه تأثير اين گونه داروها موقت است و به جاي تسكين پس از مدتي بر شدت درد مي افزايد!!!

معصومیت


به تو سلام می کنم...

شعري زيبا از زنده ياد شاملو:

به تو سلام می‌کنم کنارِ تو می‌نشینم

و در خلوتِ تو شهرِ بزرگِ من بنا می‌شود.

اگر فریادِ مرغ و سایه‌ی علفم
در خلوتِ تو این حقیقت را باز می‌یابم.

خسته، خسته، از راه‌کوره‌های تردید می‌آیم.
چون آینه‌یی از تو لبریزم.

هیچ چیز مرا تسکین نمی‌دهد

نه ساقه‌ی بازوهایت نه چشمه‌های تنت.

بی‌تو خاموشم، شهری در شبم.

تو طلوع می‌کنی

من گرمایت را از دور می‌چشم و شهرِ من بیدار می‌شود.

با غلغله‌ها، تردیدها، تلاش‌ها، و غلغله‌ی مرددِ تلاش‌هایش.


دیگر هیچ چیز نمی‌خواهد مرا تسکین دهد.

دور از تو من شهری در شبم ای آفتاب

و غروبت مرا می‌سوزاند.

من به دنبالِ سحری سرگردان می‌گردم.

تو سخن می‌گویی من نمی‌شنوم

تو سکوت می‌کنی من فریاد می‌زنم

با منی با خود نیستم

و بی‌تو خود را در نمی‌یابم


دیگر هیچ چیز نمی‌خواهد، نمی‌تواند تسکینم بدهد.

اگر فریادِ مرغ و سایه‌ی علفم

این حقیقت را در خلوتِ تو باز یافته‌ام.


حقیقت بزرگ است و من کوچکم، با تو بیگانه‌ام.

فریادِ مرغ را بشنو

سایه‌ی علف را با سایه‌ات بیامیز

مرا با خودت آشنا کن بیگانه‌ی من

مرا با خودت یکی کن.



سخني زيبا از گاندي

درد من تنهايي نيست؛بلكه مرگ ملتي است كه گدايي را قناعت؛بي عرضگي را صبر و با تبسمي بر لب اين حماقت را حكمت خداوند مي نامند.

ماهاتما گاندي

 

وصیت نامه داریوش بزرگ هخامنشی

اینک من از دنیا میروم بیست وپنج کشور جزء امپراتوری ایران است. و در تمام این کشور ها پول ایران رواج دارد وایرانیان در آن کشور ها دارای احترام هستند . و مردم کشور ها در ایران نیز دارای احترام هستند.

 جانشین من خشایار شا باید مثل من در حفظ این کشور ها بکوشد . وراه نگهداری این کشور ها آن است که در امور داخلی آنها مداخله نکند و مذهب وشعائر آنان را محترم بشمارد.اکنون که من از این دنیا می روم تو دوازده کرور در یک زر در خزانه سلطنتی داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو میباشد . زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست . البته به خاطر داشته باش تو باید به این ذخیره بیفزایی نه اینکه از آن بکاهی . من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن ، زیرا قاعده این زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند ، اما در اولین فرصت آنچه برداشتی به خزانه برگردان . مادرت آتوسا برمن حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن .
ده سال است که من مشغول ساختن انبار های غله در نقاط مختلف
 کشور هستم و من روش ساختن این انبار ها را که از سنگ ساخته می شود وبه شکل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبار ها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن بوجود نمی آیند و غله در این انبار ها چند سال می ماند بدون اینکه فاسد شود و توباید بعد از من به ساختن انبار های غله ادامه بدهی تا اینکه همواره آذوقه دو و یا سه سال کشور در آن انبار ها موجود باشد . و هر ساله بعد از اینکه غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبار ها برای تامین کسری خواروبار از آن استفاده کن و غله جدید را بعد از اینکه بوجاری شد به انبار منتقل نما و به این ترتیب تو هرگز برای آذوغه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشکسالی شود .
هرگز دوستان وندیمان خود را به کار های مملکتی نگمار و برای
 آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافی است . چون اگر دوستان وندیمان خود را به کار های مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمایند نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری رعایت دوستی بنمایی .
کانالی که من میخواستم بین شط نیل و دریای سرخ بوجود بیاورم
 هنوز به اتمام نرسیده و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد تو باید آن کانال را به اتمام برسانی و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند .اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا اینکه در این قلمرو ، نظم و امنیت برقرار کند ، ولی فرصت نکردم سپاهی به طرف یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی . با یک ارتش قدرتمند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند .
توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغ گو و متملق را به
 خود راه نده ، چون هردوی آنها آفت سلطنت هستند و بدون ترحم دروغ گو را از خود دور نما . هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط نکن ، و برای اینکه عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند ، قانون مالیات وضع کردم که تماس عمال دیوان با مردم را خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ کنی عمال حکومت با مردم زیاد تماس نخواهند داشت .
افسران وسربازان ارتش را راضی نگه دار و با آنها بدرفتاری نکن . اگر با آنها بد رفتاری کنی آنها نخواهند توانست معامله
 متقابل کنند . اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آنها اینطور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا اینکه وسیله شکست خوردن تو را فراهم کنند .
امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده وبگذار اتباع تو
 بتوانند بخوانند وبنویسند تا اینکه فهم وعقل آنها بیشتر شود وهر چه فهم وعقل آنها بیشتر شود ، تو با اطمینان بیشتری میتوانی سلطنت کنی . همواره حامی کیش یزدان پرستی باش . اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هرکس باید آزاد باشد و از هر کیش که میل دارد پیروی نماید .
بعد از اینکه من زندگی را بدرود گفتم . بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که من خود فراهم کرده ام بر من به پیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار . اما قبرم را که موجود است
 مسدود نکن تا هرزمانی که میتوانی وارد قبر بشوی و تابوت سنگی مرا در آنجا ببینی و بفهمی ، که من پدر تو پادشاهی مقتدربودم و بر بیست وپنج کشور سلطنت میکردم ،مردم و تو نیز مثل من خواهی مرد  . زیرا سرنوشت آدمی این است که بمیرد ، خواه پادشاه بیست وپنج کشور باشد خواه یک خارکن و هیچ کس در ان جهان باقی نخواهد ماند . اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت را ببینی ، غرور وخود خواهی برتو غلبه خواهد کرد ، اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی ، بگو قبر مرا مسدود نمایند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا ینکه بتواند تابوت حاوی جسد تو را ببیند .زنهار زنهار ، هرگز هم مدعی وهم قاضی نشو اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بیطرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد . و رای صادر نماید . زیرا کسی که مدعی است اگر قاضی هم باشد ظلم خواهد کرد .
هرگز از آباد کردن دست برندار . زیرا که اگر از آباد کردن دست
 برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت زیرا این قاعده است که وقتی کشوری آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود . در آباد کردن ، حفر قنات و احداث جاده وشهر سازی را در درجه اول قرار بده .
عفو وسخاوت را فراموش نکن و بدان بعد از عدالت برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت ، ولی عفو باید فقط موقعی بکار بیفتد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به
 دیگری خطایی کرده باشد و تو خطا را عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای .بیش از این چیزی نمیگویم این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو در اینجا حاضر هستند ، کردم . تا اینکه بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس میکنم مرگم نزدیک شده است .

 

 نحوه كسب موفقيت در ايران

  نحوه كسب موفقيت در ايران

در كتاب حاجي‌آقا نوشته صادق هدايت (1945)، حاجي به كوچك‌ترين فرزندش 
درباره نحوه
 كسب موفقيت در ايران نصيحت مي‌كند: 

توي دنيا دو طبقه مردم هستند؛ بچاپ و چاپيده؛ اگر نمي‌خواهي جزو چاپيده‌ها باشي، سعي كن كه ديگران را بچاپي! سواد زيادي لازم نيست، آدم را ديوانه مي‌كنه و از زندگي عقب مي‌اندازه! فقط سر درس حساب و سياق دقت بكن! چهار عمل اصلي را كه ياد گرفتي، كافي است، تا بتواني حساب پول را نگه‌داري و كلاه سرت نره، فهميدي؟ حساب مهمه! بايد كاسبي ياد بگيري، با مردم طرف بشي، از من مي‌شنوي برو بند كفش تو سيني بگذار و بفروش، خيلي بهتره تا بري كتاب جامع عباسي را ياد بگيري! سعي كن پررو باشي، نگذار فراموش بشي، تا مي‌تواني عرض اندام بكن، حق خودت را بگير! از فحش و تحقير و رده نترس! حرف توي هوا پخش مي‌شه، هر وقت از اين در بيرونت انداختند، از در ديگر با لبخند وارد بشو، فهميدي؟ پررو، وقيح و بي‌سواد؛ چون گاهي هم بايد تظاهر به حماقت كرد، تا كار بهتر درست بشه!... نان را به نرخ روز بايد خورد! سعي كن با مقامات عاليه مربوط بشي، با هركس و هر عقيده‌اي موافق باشي، تا بهتر قاپشان را بدزدي!.... كتاب و درس و اينها دو پول نمي‌ارزه! خيال كن تو سر گردنه داري زندگي مي‌كني! اگر غفلت كردي تو را مي‌چاپند. فقط چند تا اصطلاح خارجي، چند كلمه قلنبه ياد بگير، همين بسه!!!!

 

گردش پول

درکنار يکي از سواحل درياي سياه
باران مي بارد، و شهر کوچک همانند صحرا خالي بنظر مي رسد. 
درست هنگامي است که همه در يک بدهکاري به سر مي برند و هر کدام برمنباي اعتبارشان زندگي را گذران مي کنند.

ناگهان، يک مرد بسيار ثروتمند وارد شهر مي شود. 
او وارد تنها هتلي که در اين ساحل است مي شود، اسکناس 100 يوروئي را روي 
پيشخوان هتل ميگذارد و براي بازديد اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا مي رود.

صاحب هتل اسکناس 100 يوروئي را برميدارد و در اين فاصله مي رود و بدهي خودش را 
به قصاب مي پردازد. 
قصاب اسکناس 100 يوروئي را برميدارد و با عجله به مزرعه پرورش خوک مي رود و 
بدهي خود را به او مي پردازد. 
مزرعه دار، اسکناس 100 يوروئي را با شتاب براي پرداخت بدهي اش به تامين کننده 
خوراک دام و سوخت ميدهد. 
تامين کننده سوخت و خوراک دام براي پرداخت بدهي خود اسکناس 100 يوروئي را با 
شتاب به داروغه شهر که به او بدهکار بود ميبرد. 
داروغه اسکناس را با شتاب به هتل مي آورد زيرا او به صاحب هتل بدهکار بود چون 
هنگاميکه دوست خودش 
را يکشب به هتل آورد اتاق را به اعتبار کرايه کرده بود تا بعدا پولش را 
بپردازد.

حالا هتل دار اسکناس را روي پيشخوان گذاشته است. 
در اين هنگام توريست ثروتمند پس از بازديد اتاق هاي هتل برميگردد و اسکناس 100 
يوروئي خود را برميدارد 
و مي گويد از اتاق ها خوشش نيامد و شهر را ترک مي کند.

در اين پروسه هيچکس صاحب پول نشده است. 
ولي به هر حال همه شهروندان در اين هنگامه بدهي بهم ندارند همه بدهي هايشان را 
پرداخته اند و با يک انتظار خوشبينانه اي به آينده نگاه مي کنند.

خوب است بدانيد، که دولت انگلستان ازآغاز تا کنون در طول دوره موجوديتش، به اين 
نحو معامله مي کند!!!!*

 

بالاخره نفهمیدیم ناسا برای آمریکاست یا ایران؟

 

به نظر می آید پرسش درست این باشد که : ناسا برای آمریکاست یا ایران!!؟؟ یا این که هر دو یکی است!!

 

پروفسور محمد جمشيدي مدير برنامه هاي داخلي ايستگاه فضايي ناسا

 

 

فيروز نادري مدير برنامه اجرايي سياره مريخ در ايستگاه فضايي ناسا


حميد برنجي عضو پژوهشگران ايستگاه فضايي ناسا


قاسم اسرار عضو هيئت مديره ايستگاه فضايي ناسا !!


كاظم اميدوار عضو پژوهشگران ايستگاه فضايي ناسا


محمد جمشيدي مدير كنترل تكنيك ايستگاه فضايي ناسا


رضا غفاريان مهندس لابراتوار نيرو محركه جت ايستگاه فضايي ناسا


پروفسور پرویز معین رئیس موسسه مرکزی تحقیقاتی دانشگاه ناسا در آمریکا


پروفسور سمد حیاتی عضو هیئت مدیره ایستگاه فضایی ناسا


عبد الحميد كريمي در رابطه با ساخت موشك هاي فضايي در ناسا فعاليت دارند


خانم دكتر مقدم در آزمايشگاه پيشرانش جت در ناسا بر روي رادارها كار ميكند

حدود 70 الي 80
  ايراني در ناسا فعاليت دارند

 

طبق اخرین اماری که گرفته شده و در روزنامه spaceچاپ شده, 43 درصد ناسا از پژوهشگران ایرانی می باشد

به اين مساله افتخار كنيم يا به خاطر از دست دادن اين همه استعداد تاسف بخوريم؟

 

خلقت زن


از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت. 
فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : چرا اين همه وقت صرف اين يکی می فرماييد ؟ 
خداوند پاسخ داد : دستور کار او را ديده ای ؟ 
او بايد کاملا" قابل شستشو باشد ، اما پلاستيکی نباشد . 
بايد دويست قطعه متحرک داشته باشد ، که همگی قابل جايگزينی باشند . 
بايد بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند. 
بايد دامنی داشته باشد که هم زمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جای اش بلند شد ناپديد شود . 
بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را ، از زانوی خراشيده گرفته تا قلب شکسته ، درمان کند . 
و شش جفت دست داشته باشد . 
فرشته از شنيدن اين همه مبهوت شد . 
گفت : شش جفت دست ؟ امکان ندارد . 
خداوند پاسخ داد : فقط دست ها نيستند . مادرها بايد سه جفت چشم هم داشته باشند . 
-
به  اين ترتيب ، اين می شود يک الگوی متعارف برای آنها . 
خداوند سری تکان داد و فرمود : بله . 
يک جفت برای وقتی که از بچه های اش می پرسد که چه کار می کنيد ، از پشت در بسته هم بتواند ببيندشان . 
يک جفت بايد پشت سرش داشته باشد که آنچه را لازم است بفهمد 
و جفت سوم همين جا روی صورتش است که وقتی به بچه خطاکارش نگاه کند 
بتواند بدون کلام به او بگويد او را می فهمد و دوستش دارد . 
فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگيرد . 
اين همه کار برای يک روز خيلی زياد است . باشد فردا تمام اش بفرماييد . 
خداوند فرمود : نمی شود ! 
چيزی نمانده تا کار خلق اين مخلوقی را که اين همه به من نزديک است تمام کنم . 
از اين پس می تواند هنگام بيماری ، خودش را درمان کند .
يک خانواده را با يک قرص نان سير کند و يک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگيرد . 
فرشته نزديک شد و به زن دست زد . 
-
اما ای خداوند ! او را خيلی نرم آفريدی . 
-
بله نرم است ، اما او را سخت هم آفريده ام . تصورش را هم نمی توانی بکنی که تا چه حد می تواند تحمل کند و زحمت بکشد . 
فرشته پرسيد : فکر هم می تواند بکند ؟ 
خداوند پاسخ داد : نه تنها فکر می کند ، بلکه قوه ی استدلال و مذاکره هم دارد . 
آن گاه فرشته متوجه چيزی شد و به گونه ی زن دست زد . 
-
ای وای ! مثل اينکه اين نمونه نشتی دارد . به شما گفتم که در اين يکی زيادی مواد مصرف کرده ايد . 
خداوند مخالفت کرد : آن که نشتی نيست ، اشک است. 
فرشته پرسيد : اشک ديگر چيست ؟ 
خداوند گفت : اشک وسيله ای است برای ابراز شادی ، اندوه ، درد ، نا اميدی ، تنهايی ، سوگ و غرورش . 
فرشته متاثر شد ؛ 
-
شما نابغه ايد ای خداوند ! شما فکر همه چيز را کرده ايد ، چون زن ها واقعا" حيرت انگيزند. 
زن ها قدرتی دارند که مردان را متحير می کنند . 
همواره بچه ها را به دندان می کشند . 
سختی ها را بهتر تحمل می کنند . 
بار زندگی را به دوش می کشند ، 
ولی شادی ، عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند . 
وقتی می خواهند جيغ بکشند لبخند می زنند . 
وقتی می خواهند گريه کنند آواز می خوانند . 
وقتی خوشحال اند گريه می کنند . 
و وقتی عصبانی اند می خندند . 
برای آنچه باور دارند می جنگند . 
در مقابل بی عدالتی می ايستند . 
وقتی مطمئن اند راه حل ديگری وجود دارد ، نه نمی پذيرند . 
بدون کفش نو سر می کنند که بچه های شان کفش نو داشته باشند . 
برای همراهی يک دوست مضطرب با او به دکتر می روند . 
بدون قيد و شرط دوست می دارند . 
وقتی بچه های شان به موفقيتی دست پيدا می کنند گريه می کنند و و قتی دوستان شان پاداش می گيرند می خندند . 
در مرگ يک دوست دل شان می شکند . 
در از دست دادن يکی از اعضای خانواده اندوهگين می شوند 
با اين حال وقتی می بينند همه از پا افتاده اند ، قوی و پابرجا می مانند . 
آنها می رانند ، می پرند ، راه می روند ، می دوند که نشان تان بدهند چه قدر برای شان مهم هستيد . 
قلب زن است که جهان را به چرخش در می آورد 
زن ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند . می دانند که بغل کردن و بوسيدن می تواند هر دل شکسته ای را التيام بخشد 
کار زن ها بيش از بچه به دنيا آوردن است ؛ آنها شادی و اميد به ارمغان می آورند .
آنها شفقت و فکر نو می بخشند 
زن ها چيزهای زيادی برای گفتن و برای بخشيدن دارند ... 
خداوند گفت : ولی اين مخلوق عظيم يك عيب بزرگ دارد 
فرشته پرسيد : چه عيبی ؟ 
خداوند گفت : قدر خودش را نمی داند.

شل سیلور استاین

جغد پیر

 جغدي روي كنگره هاي قديمي دنيا نشسته بود. زندگي را تماشا ميكرد
 و آدمهايي را مي ديد كه به سنگ و ستون، به در و ديوار دل مي 
بندند. جغد اما مي دانست كه سنگ ها ترك مي خورند، ستون ها فرو مي ريزند، درها 
مي شكنند و ديوارها خراب مي شوند. 

او بارها و بارها تاجهاي شكسته، غرورهاي تكه پاره شده را لابه لاي خاكروبه هاي 
كاخ دنيا ديده بود. او هميشه آوازهايي درباره دنيا و ناپايداري اش مي خواند و 
فكر مي كرد شايد پرده هاي ضخيم دل آدمها، با اين آواز كمي بلرزد. 

روزي كبوتري از آن حوالي رد مي شد، آواز جغد را كه شنيد، گفت: بهتر است سكوت 
كني و آواز نخواني. آدمها آوازت را دوست ندارند. غمگين شان مي كني. دوستت 
ندارند. مي گويند بد يمني و بدشگون و جز خبر بد، چيزي نداري. 

قلب جغد پير شكست و ديگر آواز نخواند. 

سكوت او آسمان را افسرده كرد. آن وقت خدا به جغد گفت: 

آوازخوان كنگره هاي خاكي من! پس چرا ديگر آواز نمي خواني؟  دل آسمانم گرفته 
است. 

جغد گفت: خدايا! آدمهايت مرا و آوازهايم را دوست ندارند. 

*خدا گفت: آوازهاي تو بوي دل كندن مي دهد و آدمها عاشق دل بستن اند. دل بستن به 
هر چيز كوچك و هر چيز بزرگ.* 

تو مرغ تماشا و انديشه اي! و آن كه مي بيند و مي انديشد، به هيچ چيز دل نمي 
بندد. *دل نبستن سخت ترين و قشنگ ترين كار دنياست.* اما تو بخوان و هميشه بخوان 
كه آواز تو حقيقت است و طعم حقيقت تلخ. 

جغد به خاطر خدا باز هم بر كنگره هاي دنيا مي خواند و آن كس كه مي فهمد، مي داند 
آواز او پيغام خداست. 

جایزه صلح برای پدر فلسطینی

جایزه صلح ایالت هسن(آلمان) امسال به شهروندی فلسطینی تعلق گرفت که اعضای بدن فرزند مقتول خود را در اختیار کودکان اسرائیلی قرار داد. رسانه‌ها و شخصیت‌های اجتماعی اقدام این پدر را تجلی صلح‌دوستی و دوری از نفرت و انتقام دانستند.

اسماعیل خطیب شهروند ۴۴ ساله فلسطینی طی مراسمی در پارلمان ایالتی شهر ویس‌بادن، جایزه صلح ایالت هسن آلمان را دریافت کرد. مبلغ این جایزه نقدی ۲۵ هزار یورو (بیش از ۳۵ هزار دلار) است.

پسر یازده ساله‌ی اسماعیل خطیب در سال ۲۰۰۵ اشتباها با گلوله سربازان اسرائیلی به قتل رسید. پدر تصمیم گرفت اعضای فرزند مقتول را به کودکانی اهدا کند که به آن اعضا نیاز داشتند، صرف نظر از آن که چه عقیده و ملیتی داشته باشند.

در سند اهدای جایزه، رفتار آقای خطیب "عملی قهرمانانه در خدمت صلح" مورد تقدیر و ستایش قرار گرفته است. گفته شده که این پدر با تصمیمی شجاعانه، خشونت و انتقام‌جویی را رد کرده است.

 

پسر اسماعیل خطیب در نوامبر ۲۰۰۵ به قتل رسید. پسرک در خیابان تفنگی اسباب‌بازی در دست داشت. سربازان اسرائیلی به گمان این که تفنگی واقعی در دست اوست، از دور به سر پسر شلیک کردند.

اسماعیل خطیب پس از مرگ پسرش، ابراز تمایل کرد که اعضای بدن او به کودکان نیازمند، از هر فرقه و ملت و مذهبی که باشند، داده شود. او با اهدای اعضای پسر خود، جان پنج کودک اسرائیلی را نجات داد. آقای خطیب اینک با آنها در تماس است.

«قلبی از جنین»

اسماعیل خطیب با خانواده خود در شهر جنین در کرانه باختری زندگی می‌کند. او که زمانی با سلاح علیه اسرائیل می‌جنگید، امروزه در شهر محل سکونت خود یک کانون را اداره می‌کند که هدف آن تقویت روحیه صلح و دوستی در کودکان و نوجوانان است.

مارکوس فتر، مستندساز آلمانی درباره سرگذشت اسماعیل خطیب فیلمی ساخته است به نام "قلبی از جنین" که تا کنون جوایز بسیاری برنده شده است. همین فیلمساز به بازسازی تنها سینمای شهر جنین کمک کرد که امروزه به نام صلح و دوستی فعالیت می‌کند.

جایزه صلح ایالت هسن در سال ۱۹۹۴ پایه‌گذاری شد. پیش از این چهره‌هایی برجسته این جایزه را برنده شده‌اند، مانند: دالایی لاما، رهبر دینی قوم تبت، دانیل بارن‌بویم، رهبر ارکستر نامی که از مدافعان فعال صلح در خاورمیانه است، هانس بلیکس رئیس پیشین تیم تحقیق درباره سلاح‌های کشتار جمعی در عراق، که در زمان ریاست جمهوری جورج بوش تلاش کرد از حمله نیروهای آمریکایی به عراق جلوگیری کند.

 

 

عشق

یک لک لک نر در عملی شگفت انگیز همه ساله 13 هزار کیلومتر را برای رسیدن به همسر بیمار و معلول خود پرواز می‌کند.
به گزارش خبرگزاري ايتاليا، با فرارسیدن بهار، "رودان" لک لک نر همانند سال‌های گذشته امسال نیز پس از طی یک مسیر 13 هزار کیلومتری از آفریقای جنوبی به کرواسی بازگشت تا همسر بیمار خود را که "مالنا" نام دارد ملاقات کند.
مالنا، لک لک ماده ای است که به سبب یک جراحت قدیمی قادر نیست مهاجرتی تا این حد طولانی را انجام دهد.
"استیپان فوکیک" زیست شناسی که از سال 1993 به درمان لک لک ماده می‌پردازد در این خصوص توضیح داد: "رودان هر سال برای دیدن جفت خود به کرواسی باز می‌گردد و در طول تمام این سال‌ها به مالنا وفادار بوده است. این پنجمین سال پیاپی است که شاهد این منظره بوده‌ام."
یک بال مالنا در سال 1993 توسط چند شکارچی زخمی شد و به این ترتیب این لک لک ماده برای همیشه از پرواز باز ماند.

امسال ماجرای عشق "رودان و مالنا" مورد توجه بسیار زیاد خبرنگاران و علاقه‌مندان قرار گرفته و به همین دلیل صدها نفر برای ثبت لحظه دیدار این زوج عاشق در دهکده "برودسکی واروس" در شرق کرواسی گرد هم آمده بودند اما "رودان" بدون توجه به این افراد مستقیما به سوی آشیانه، در جایی که مالنا انتظار او را می‌کشید پرواز کرد.
براساس گزارش خبرگزاری ایتالیا، این زیست شناس کروات اظهار داشت: "سایر لک لکها به صورت جفت جفت ظرف پنج شش روز آینده به آشیانه‌های خود باز می‌گردند درحالی که "رودان" اولین لک لکی است که به مقصد می‌رسد چون "مالنا" در خانه بی‌صبرانه انتظار او را می‌کشد."
به گفته این محقق، همانند پنج سال گذشته ظرف دو ماه آینده چهار پنج جوجه لک لک متولد خواهند شد و "رادون" وظیفه آموختن پرواز به آنها را به عهده خواهد گرفت، چون "مالنا" قادر به انجام آن نیست.
سپس با فرا رسیدن زمستان، جوجه‌ها با پدر خود به سوی آفریقای جنوبی پرواز می‌کنند، درحالی که "مالنا" تا بهار آینده در انتظار بازگشت "رودان" وفادار خود در آشیانه خواهند ماند.

 

زنجیر عشق

یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمی گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود. اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود.اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم.زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست .وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد، زن پرسید: "من چقدر باید بپردازم؟"و او به زن چنین گفت: "شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یک نفر هم به من کمک کرد. همونطور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی:

نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه

چند مایل جلوتر زن کافه کوچکی رو دید و رفت تو تا چیزی بخوره و بعد 

راهشو ادامه بده ولی نتونست بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که می بایست هشت ماهه باردار باشه و از خستگی روی پا بند نبود.او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست و احتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید. وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلار شو بیاره ، زن از در بیرون رفته بود، درحالیکه بر روی دستمال سفره یادداشتی رو باقی گذاشته بود.وقتی پیشخدمت نوشته زن رو می خوند اشک در چشمانش جمع شده بود. در یادداشت چنین نوشته بود: "شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام و روزی یکنفر هم به من کمک کرد، همونطور که من به شما کمک کردم اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی:

نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!

همان شب وقتی زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت در حالیکه به اون پول و یادداشت زن فکر می کرد به شوهرش گفت

 

"دوستت دارم اسمیت همه چیز داره درست میشه..."

 

به ديگران کمک کنيم بلاخره يک جا يکی به ما کمک

ميکنه و قول بديم كه:

 

نگذاريم هيچ وقت زنجير عشق به ما ختم بشه

 

شجاعت

يکي از دبيرستان هاي تهران هنگام برگزاري امتحانات سال ششم دبيرستان به عنوان موضوع انشا اين مطلب داده شد که ''شجاعت يعني چه؟'' محصلي در قبال اين موضوع فقط نوشته بود : ''شجاعت يعني اين'' و برگه ي خود را سفيد به ممتحن تحويل داده بود و رفته يود ! اما برگه ي آن جوان دست به دست دبيران گشته بود و همه به اتفاق و بدون ...استثنا به ورقه سفيد او نمره 20 دادند فكر ميكنيد اون دانش آموز چه كسي مي تونست باشه؟

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

دکتر شریعتی

 

یاد و افکارش زنده باد

 

مکالمه‌اى بين لئوناردو باف و دالايى‌لاما در خصوص دين


لئوناردو باف يک پژوهشگر دينى معروف در برزيل است. متن زير، نوشته اوست:

در ميزگردى که درباره «دين و آزادى» برپا شده بود و دالايى‌لاما هم در آن حضور
داشت، من با کنجکاوى، و البته کمى بدجنسى، از او پرسيدم: عالى جناب، بهترين دين
کدام است؟
من فکر کردم که او لابد خواهد گفت: «بودايى» يا «اديان شرقى که خيلى قديمى‌تر
از مسيحيت هستند.»
دالايى‌لاما کمى درنگ کرد، لبخندى زد و به چشمان من خيره شد ... و آنگاه گفت:
«بهترين دين، آن است که شما را به خداوند نزديک‌تر سازد. دينى که از شما آدم
بهترى بسازد.»
من که از چنين پاسخ خردمندانه‌اى شرمنده شده بودم، پرسيدم:
آنچه مرا انسان بهترى مى‌سازد چيست؟
او پاسخ داد:
«هر چيز که شما را دل‌رحم‌تر، فهميده‌تر، مستقل‌تر، بى‌طرف‌تر، بامحبت‌تر،
انسان دوست‌تر، با مسئوليت‌تر و اخلاقى‌تر سازد.
دينى که اين کار را براى شما بکند، بهترين دين است»
من لحظه‌اى ساکت ماندم و به حرف‌هاى خردمندانة او انديشيدم. به نظر من پيامى که
در پشت حرف‌هاى او قرار دارد چنين است:
دوست من! اين که تو به چه دينى اعتقاد دارى و يا اين که اصلاً به هيچ دينى
اعتقاد ندارى، براى من اهميت ندارد. آنچه براى من اهميت دارد، رفتار تو در
خانه، در خانواده، در محل کار، در جامعه و در کلّ جهان است.
به ياد داشته باش، عالم هستى بازتاب اعمال و افکار ماست.
قانون عمل و عکس‌العمل فقط منحصر به فيزيک نيست. در روابط انسانى هم صادق است.
اگر خوبى کنى، خوبى مى‌بينى
و اگر بدى کنى، بدى.
هميشه چيزهايى را به دست خواهى آورد که براى ديگران نيز همان‌ها را آرزو کنى.
شاد بودن، هدف نيست. يک انتخاب است.
«هيچ دينى بالاتر از حقيقت وجود ندارد